معنی مراعات شده

حل جدول

مراعات شده

مرعی


مراعات ادب

نگهداشتن ادب، رعایت ادب، حفظ ادب

لغت نامه دهخدا

مراعات

مراعات. [م ُ] (ع مص) مراعاه. رجوع به مراعاه شود. || (اِمص) نگهداشت. رعایت.محافظت: ذات بی همال خویش را بر نصرت دین اسلام و مراعات مصالح خلق وقف کرد. (کلیله و دمنه).
خوش لفظم از خوشی مراعات او بلی
هست این گلاب من ز گل نستر سخاش.
خاقانی.
تا از بسیاری مراعات و اهتمام الیف و حلیف وی شد. (سندبادنامه ص 192).
غلام فریاد برداشت و به مراعات دل زن و تسکین جانب و ازالت خوف و استشعار او مشغول شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 346). اسباب قرابت که میان تو ومجدالدوله ابوطالب مستحکم است چنان اقتضا کند که به مراعات جانب او قیام نمائی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 225).
در چنین مستی مراعات ادب
خود نباشد ور بود باشد عجب.
مولوی (از فرهنگ فارسی معین).
|| سلوک. رعایت. (غیاث اللغات). ادای حق. مهربانی. مرحمت. شفقت. رجوع به معنی قبلی شود. || نگریستن پایان وعاقبت کار. (ناظم الاطباء). رجوع به مراعاه شود. || رعایت یکدیگر کردن. ملاحظه هم کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مراعاه شود. || به گوشه ٔ چشم نگریستن. (غیاث اللغات). || توجه کردن. مراقبت کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شواهد ذیل معنی دوم شود.


مراعات کردن

مراعات کردن. [م ُ ک َ دَ] (مص مرکب) نگهداری کردن. مشفقانه مراقبت کردن:
مراعات دهقان کن از بهر خویش.
سعدی.
غم جمله خوردر هوای یکی
مراعات صد کن برای یکی.
سعدی.
فقرا و تنگدستان را مراعات کن.
(مجالس سعدی).
|| رعایت جانب و خاطر کسی کردن. ملاحظه ٔ حال او کردن. پروای دیگران داشتن. در حق کسی توجه و عنایت داشتن:
دیدی که هیچگونه مراعات من نکردی
در کار من قدم ننهادی به پایمردی.
خاقانی.
نگویم مراعات مردم مکن
کرم پیشه با مردم گم مکن.
سعدی.
|| ملاحظه کردن. پروا کردن: اما دوستی بود ما را که برجای فرودآمدند و در دنبال ما نیامدند و مراعات کردند. (تاریخ بیهقی ص 597).


مراعات النظیر

مراعات النظیر. [م ُ تُن ْ ن َ] (ع اِ مرکب) مراعات نظیر. رجوع به مراعات نظیر شود.


مراعات نظیر

مراعات نظیر. [م ُ ت ِ ن َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) در بدیع، مراعات النظیر یا مراعات نظیر یا صنعت تناسب آن است که شاعر یا نویسنده در شعر یا نثر خود کلماتی را به کار گیرد که با هم نسبتی و مناسبتی داشته باشند، مثلاًکلمات مزرع و داس و کِشته و درو در این بیت حافظ:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته ٔ خویش آمد و هنگام درو.
یا کلمات اسب، نطع، پیاده، رخ، پیل، مات که همه مربوط به شطرنج است، در این بیت خاقانی:
از اسب پیاده شو بر نطع زمین رخ نه
زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان.

فرهنگ معین

مراعات

(مُ) [ع. مراعاه] (مص ل.) رعایت یکدیگر را کردن.، ~النظیر در علم بدیع آوردن کلماتی که به گونه ای با یکدیگر مناسبت و ارتباط داشته باشند.

فرهنگ عمید

مراعات

رعایت یکدیگر کردن،
نگه‌ داشتن و حفظ کردن چیزی،
جریان امری را در نظر گرفتن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مراعات

پاس، توجه، رعایت، ملاحظه، مواظبت، حرمت، توجه کردن، مراقبت کردن، ملاحظه هم کردن، رعایت هم کردن


مراعات کردن

پاس داشتن، نگاه داشتن، رعایت کردن، توجه کردن، لحاظ کردن، مراقبت کردن

فارسی به عربی

مراعات

اعتبار، انتباه


مراعات کننده

ملتزم

فرهنگ فارسی هوشیار

مراعات

نگهداشت، رعایت، محافظت


عدم مراعات

نا پاسداشت


مراعات کردن

(مصدر) رعایت یکدیگر کردن، توجه کردن مراقبت کردن، جانب چیزی نگهداشتن.

معادل ابجد

مراعات شده

1021

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری